یکی از قشنگی هایی که مهاجرت داره اینه که یک فراز و نشیبی تو زندگیت به وجود میاد و بیشترش تو یکسال اول مهاجرت است تا حسابی جا بیفتی تو شهر جدید و بتونی بهش عادت کنی.من این فراز و نشیبش رو زمانی که دوران سختی موقت تموم میشه ، آرامش نسبی می گیری و از بودن تو شهر جدید لذت میبری رو خیلی دوست دارم چون آماده میکنه انسان رو برای چلنج بعدی تو زندگی .مهاجرت عجب کلمه عجیبیه حتی واژه اش هم نامنوسه چون احساس غربی میده به انسان ولی تو همین غربت دوستایی پیدا میکنی که واقعا از بودن در کنارشون احساس خیلی خوبی به آدم دست میده همین دوستها میشن خانوادت میشن نزدیکترین کسانی که بهشون تکیه می کنی تو دنیای جدیدت خیلی مهمه که کی رو انتخاب کنی به عنوان دوست. خانواده بعد از مهاجرت تعریف جدیدی پیدا میکنه همسر و فرزند یا فرزندان جایگاهشون متفاوت میشه همه به نوعی خودشون رو تو این کلمه اینقدر قشنگ جا میدن که نمی دونی چطور بیانش کنی تا اینکه خواننده پستهات قبل احساسش یک دید هرچند مختصر نسبت به این تعریف جدید داشته باشه.

مهاجرت یک وازه همراه با ترس ، غربت، عدم ثبات هماه است ولی همین واژه بارهای مثبتی مثل شناخت خودت و همسرت بطور دقیق تر، بالارفتن اعتماد بنفس، یکی شدن بیشتر با خانواده ات، شناخت دنیا و مردمش و فرهنگهای جدید و کلی موارد دیگه هم داره.

می خوام در کل اینو بگم که زندگی زیباست هم باید سختی داشته باشه هم آسایش تا زیباییش رو چند برابر کنه شب و روز، تاریکی وروشنایی، سرما و گرما، خورشی و ماه در کنار هم زیبان نه فقط یکیشون.

با انرژی قوی قدم به خاک کشور جدیدتون بزارین و سعی کنین خودتون رو یک ایرانی که خونش تو استرالیاست بدونین تا بتونین تو این فرهنگ قاطی شین و از زندگی جدید لذت ببرین.

من آخر از دست بلاگفا و قطی های زیادش می رم یک هاست برا خودم میگیرمممممممممممممممممممممممممم